لحظهها شیرین نازنین
اگه اشتباه نکنم اولین کلمه ی که دخترنازم گفت بابا بود بعد مامان چیکار میشه کرد دخترا بابایی هستن دیگه
اولین باری هم که خندیدی یادمه که با دخترگلم بودم بعد من یک دفعه عطسه م گرفت عطسه مامانی نه وحشتناک بود نه ویبره ی  که دخملی من داره میخنده خیلی خوشحال بودم چون منتظربودم خندیدنتو ببینم
ازحرف زدن های شیرینت بگم که دل مامان بابا روبردی بیشتر کلمه ها رو برعکس میگی مثلا بهم میگی مامانی وای هوا چقدر گرم شده (سردشده) یا آب چقدر سرده موقع حمام (داغه)
اولین باری که رفتیم مسافرت ده دوازده روزت بود رفتیم کرج خونه بابابزرگ و اولین باری. که رفتیم مشهد سه تایی دی ماه 93 بود خیلی هم خوش گذشت
گل بهارم عاشق ماکارونی وای نگو سیب زمینی سرخ شده
بستنی اصلا به خودم رفته اهل هله هوله است من خودم خیلی هله هوله دوس دارم که اصلا خوب نیست
کارتون موردعلاقه ت باب اسفنجی...
چیزه دیگه دختر مهربون ما عاشق هندوانه ست که خطرناک تا صبح باید بری جیش